English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (8464 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
roll-call U حاضر و غایب کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
readied U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call the roll U حاضر و غایب کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
get ready U اماده شدن حاضر کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
march order U حاضر براه کردن
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
to conjure up U با سحر حاضر کردن
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Other Matches
agreeable U حاضر
presenting U حاضر
presented U حاضر
stock U :حاضر
in the saddle U حاضر
present U حاضر
stocked U :حاضر
ubiquitous U حاضر
presents U حاضر
existing U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
willing U حاضر خواهان
active حاضر بخدمت
delicatessens U اغذیه حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
readies U قبضه حاضر
readies U حاضر به کار
at the present moment U درحال حاضر
make ready U حاضر شدن
stand by U حاضر بودن
repartee U حاضر جوابی
rigs U وضع حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
rigged U وضع حاضر
rig U وضع حاضر
to e. an appearance U حاضر شدن
existing U در حال حاضر
readiness to report U حاضر جوابی
here U بدینسو حاضر
roll call U حاضر و غایب
ready U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
readying U حاضر به کار
readying U قبضه حاضر
operationally ready U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به عملیات
toss off <idiom> U حاضر جواب
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
ready wit U حاضر جوابی
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
attends U حاضر بودن
currents U در حال حاضر
get ready U حاضر شدن
attending U حاضر بودن
attend U حاضر بودن
operational U حاضر به کار
action front U حاضر به تیر
readied U قبضه حاضر
readied U حاضر به کار
current U در حال حاضر
johnny on the sopt U حاضر و اماده
obliging U حاضر خدمات مهربان
operational route U جاده حاضر به کار
i agreed to go U حاضر شدم بروم
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
to be present U باشنده [حاضر] بودن
attender U شخص حاضر در جایی
ready position U حالت حاضر به تیر
he refused to go U حاضر نشد برود
unready U غیراماده حاضر نشده
fair game U طعمهی حاضر و آماده
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
show up U سر موقع حاضر شدن
actions U فرمان حاضر به تیر
action U فرمان حاضر به تیر
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
show up U حاضر شدن حضور یافتن
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
embattle U حاضر شدن برای جنگ
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Internet U جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE U جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
use U در حال حاضر در حال اجرا
present U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
uses U در حال حاضر در حال اجرا
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fastest U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN U سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com